««ریشه!؟»»
منم شیری به کوهستان «بابه»
به عمق دره هایش خانه دارم
منم آن دهقانی کوهساری
ز سنگ و صخره بر سر مانه دارم
منم شاهین بلند پرواز و مغرور
به نوک «شاه فولاد»، لانه دارم
منم عاشق به سنگ زادگاهم
زسنگ اش جام و وزخون باده دارم
به عمق دره ها بی خُمستانم
به غاری «غلغله» خُمخانه دارم!؟
به یادی «صال صال» و «شاهمامه»
زخونی دل، می صد ساله دارم
اگر «بند امیر» چند کاسه آب است
من از کاسه سرم پیمانه دارم!؟
هزارستان من پر صخره و سنگ
زسنگ اش گوهر یک دانه دارم
چه سخت است زندگی اندر دل سنگ
زسنگ و صخره بر سر سایه دارم
منم «خالق» منم «بلخی»، «مزاری»
ز ابراهیم(گاوسوار) دلی مردانه دارم
اگرچه زادگاهم سرد و سخت است
به حبّ اش گرم و نرم «آشیانه» دارم
منم «خرّم» به خاک زادگاهم
به عمق سنگ و خاکش «ریشه» دارم
مصطفی خرّمی
۲۰ / ۶ / ۱۳۹۳
نوشته ««ریشه!؟»» اولین بار در جاغوری یک پدیدار شد.